النجم



 

الهی! در سایه ولایت محمد و آل محمد نشسته ایم:
 صلّ علی محمد و آ ل محمّد و اسمَع دعائی إذا دَعوتُک و اسمَع ندائی اذا نادَیتُکَ و أقبل عَلَیّ إذا ناجیتُک.»

                              
                                                                         

اللهم صلّ علی محمّد و آل محمد
 
الهی! فرمودی ادعونی!»؛ دریافتم پیش از آ نکه بخوانمت، تو خوانده ای مرا! حال عجیبی است! تو به دنبال منی یا من به دنبال تو! طالب کیست؟ مطلوب کیست؟

الهی! بشنو! قلبم تو را می خواند و زبانم چون نی می نالد!

الهی! چه خوش است در حضور تو، دل به زبان آ ید و زبان از دل بر آید!

معبود من! دیدم به اسم سمیع» جلوه کرده ای، قلبم داعی» و زبانم مُنادی» شد!

الهی! از کریمه إنّ ربّی لسمیع الدّعا» فهمیدم آن که سمیع» است، مُقبل» نیز هست. من به اسم سمیع» تو پناه بردم، به حق خودت، تو به اسم مُقبل» دریابم!

اللهم صلّ علی محمّد و آل محمد.

 

 

-----------------------------------------------------------------

ما را در پیام رسان ایتا دنبال کنید:

@Alnnajm

@al_salat


در بخش اوّل این مبحث در پاسخ به این اتهام که  منظور از علم» درقرآن فقط علوم دینی نیست با استفاده از آیات قرآن کریم توضیحاتی ارائه و حقیقت مطلب روشن شد( رک: پاسخ به اتّهام ضدیّت و مخالفت قرآن با علم(1). وارد کننده اتّهام فوق برای تأیید دیدگاه ناصواب خویش به برخی روایات نیز استناد نموده و تلاش کرده است مدلول روایات را نیز به نفع برداشت ناقص خود مصادره نماید، در ادامه به بررسی روایات مورد استناد و نقد دیدگاه او می پردازیم:

اوّلین حدیث مورد استناد او، روایتی است که از  جلد اوّل کتاب التفسیر معروف به تفسیر عیاشی به صورت زیر نقل نموده است:

من ابتغى العلم فی غیره أضله الله‏» ( عیاشی، ج1، ص 6).

هر کس علم را در غیر قرآن بجوید، خداوند او را گمراه می سازد.

نویسنده اندک مایه پس از نقل حدیث فوق چنین نتیجه گرفته است:

این حدیث به روشنی بیان می کند که علم همان است که در قرآن است و هر که دنبال علم در جایی غیر از آن بگردد گمراه می شود؛ یعنی در جای دیگری به علم دست نخواهد یافت.»

بررسی و نقد:

1-    در بخش پیشین (پاسخ به اتّهام ضدیّت و مخالفت قرآن با علم(1) روشن شد که از دیدگاه قرآن، علم منحصر در علوم دینی نیست. بنابراین از آنجا که روایات مبیّن و مفسّر قرآنند و نمی توانند ناقض قرآن باشند، این روایت باید در صدد بیان مطلب دیگری باشد؛ نه آنچه که وی فهمیده است.

2-    نویسنده اتّهام فوق، با بی انصافی، به طرز ناجوانمردانه ای دست به تقطیع روایت زده و با بی توجّهی کامل شأن یا سبب صدور روایت را نادیده گرفته و دست به تحریف معنوی روایت مذکور زده است. توضیح بیشتر آنکه همان طور که برخی آیات  سبب نزول» دارند و بی توجّهی به آن می تواند موجب سوء فهم آیات شود؛ روایات نیز سبب صدور» دارند و در مقام فهمِ این دسته روایات مراجعه به سبب صدور» اام منطقی دارد. روایت نامبرده دقیقاً از این نوع روایات است. متن کامل حدیث گویای مطلب است:

 

عن الحسن بن علی قال قیل لرسول الله (ص): إن أمتک ستفتتن فسئل ما المخرج من ذلک فقال: کتاب الله العزیز الذی لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ، تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ، من ابتغى العلم فی غیره أضله الله و من ولی هذا الأمر من جبار فعمل بغیره قصمه الله و هو الذکر الحکیم و النور المبین و الصراط المستقیم، فیه خبر ما قبلکم و نبأ ما بعدکم، و حکم ما بینکم و هو الفصل لیس بالهزل، و هو الذی سمعته الجن فلم تناهى أن قالوا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً یَهْدِی إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ» و لا یخلق على طول الرد، و لا ینقضی عبره و لا تفنى عجائبه‏.

امام حسن مجتبی(ع) می فرماید به رسول خدا (ص) عرض شد: به یقین امّت تو به زودی دچار فتنه می شود، راه خروج از آن چیست؟ آن حضرت فرمود: کتاب شکست ناپذیر الهی که باطل از مقابل و پشت سر بر آن در نمی آید، تنزیلی از نزد خدای حکیم و ستوده است، هر کس علم را در غیر آن بجوید خدا او را گمراه می کند . .

همان طور که ملاحظه می شود سبب صدور بخش مورد بحث روایت سوالی است که از پیامبر(ص) شده است. سوال کننده پرسیده است راه خروج از فتنه ای که به زودی اتفاق می افتد چیست؟ پیامبر(ص) در مقام پاسخ دهنده حکیم، جواب را منطبق و مناسب با سوال می دهد و در صدد بیانی فراتر از آن نیست. به عبارت دیگر مفهوم علمی که رسول خدا در این فقرات به کار برده اند، دقیقاً به معنای علم و آگاهی است که انسان گرفتار آمده در فتنه ها را رهایی می بخشد نه مطلق مفهوم علم. به دیگر سخن، پیامبر (ص) در این سخن بنا نداشته اند علم را در مفهوم مطلق و گسترده آن بکار ببرند. بنابراین، علم در این روایت، برخلاف آیات و روایاتی که به مفهوم عام و مطلق علم توجه داشته اند، منصرف و منحصر به سبب صدور یا همان سوال است و با مصادیق دیگر علم هیچ ارتباطی ندارد و به تعبیر روشن تر از اظهار نظر در مورد دیگر مصادیق علم ساکت است نه اینکه با آنها مخالفتی داشته باشد.



        قرآن کریم از مواد غذایی مختلفی نام می برد.این مطلب ضمن اینکه گویای نعمت های فراوان خدای متعال بر انسان و وم سپاسگزاری اوست،بیان می کند که برای تامین عناصر مختلف مورد نیاز بدن باید از غذاهای مختلف سود برد.نکته جالب توجه این است که قرآن کریم از همان ابتدای تولد و کودکی به موضوع تغذیه انسان توجه کرده و به شیر مادر که بهترین و کامل ترین غذا برای نوزاد و کودک است توصیه فرموده است: وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ یُتِمَّ الرَّضاعَة»مادرانی که می ‏خواهند شیردادن را به فرزندان خود کامل سازند، دو سال تمام شیرشان بدهند (بقره/223).بعداز سپری شدن این دوران نیز از مواد غذایی دیگر سخن به میان آورده است.در یک سخن از دانه ها نموده :» وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْناها وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ » (یس/33).و در جای دیگر صحبت از عسل نموده و آنرا برای مردم مایه شفاء و درمان می داند: .یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ.» از شکم او شرابی رنگارنگ بیرون مى‏آید که شفای مردم در آن است‏ (نحل/69).شیر گوارا و سودمند را نیز از یاد نبرده و به زیبایی از آن یاد کرده است:وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِهِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبِینَ.» (نحل/66) براى شما در چارپایان پندی است. از شیر خالصی که از شکمشان، از میان سرگین و خون بیرون مى‏آید سیرابتان میکنیم. شیری که به کام نوشندگانش گواراست‏.می دانیم که گوشت های مختلف از مهم ترین منابع غذایی انسان به شمار می روند.در قرآن کریم هم به گوشت قرمز اشاره شده: وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَکُمْ فِیها دِفْ‏ءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ »( نحل/5) و چارپایان را برای شما آفرید، در آنها برای شما [وسیله‏] گرمی و سودهایی است، و از آنها می‏خورید ، هم از گوشت سفید سخن رفته است.در آیات 14 سوره نحل و 12 سوره فاطر به گوشت ماهی و اینکه انسان به صورت تازه آن را از آب صید می کند اشاره فرموده است:وَ هُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیًّا.» (نحل/14 و اوست کسی که دریا را مسخّر گردانید تا از آن گوشت تازه بخورید)، گوشت پرندگان را نیز در زمره غذاها و نعمت های بهشتی ذکر فرموده است:وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ.» ( واقعه/21)و از گوشت پرنده هر چه بخواهند.

          با دقت نظر در مواد غذایی ذکر شده،مشخص می شود که قرآن از گروه های مختلف مواد غذایی نام برده و به نوعی جامع و کامل بودن برنامه غذایی را مورد اشاره و تاکید قرار داده است.علاوه بر این اشاره به برخی مواد غذایی مانند عسل» حکایت از اهمیت،خواص و تاثیر فراوان این ماده غذایی و دارویی اعجاز آمیز دارد.

     امام رضا- علیه السلام- در رساله الذهبیه به بهره گیری از غذای مختلف دستور فرموده اند (امام رضا (ع)،طب‏الرضا(ع)، ص15).امروزه نیز دانشمندان معتقدند برای تامین سلامتی باید از همه مواد غذایی بهره برد (تد ویلسون و نورمن .جی تمپل، نقش نوشیدنی ها در تغذیه و سلامت، ص60)  پیامبر اکرم-صلی الله علیه و آله- هر غذایی می خورد به خدای متعال عرض می کرد به این غذا برکت بده و بهتر از آن را روزی ما کن! مگر در مورد شیر که عرض می کرد:خدایا  شیر را برای ما برکت ده و از آن بیش از این روزی ما گردان! »(کلینی، الکافی ،ج6 ،ص336).آن حضرت چیزی جز شیر را جایگزین آب و غذا(هردو) نمی دانستند.( مستغفری،همان، ص25). جایگاه برنج را در میان غذاها جایگاه بزرگ و سرور قوم نسبت به سایر مردم می دانست ( همان، ص 24).امام صادق-علیه السلام- می فرماید: نِعْمَ الطَّعَامُ الْأَرُزُّ وَ إِنَّا لَنُدَاوِی بِهِ مَرْضَانَا»(کلینی، الکافی،ج 6 ،ص 342).پیامبر اسلام در مورد گوشت می فرمود: اللَّحْمُ سَیِّدُ الطَّعَامِ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ» گوشت بهترین سرور غذاها در دنیا و آخرت است( همان، ج  6 ،ص  308).امام صادق-علیه السلام- نیز در این مورد فرموده اند:وَ مَنْ تَرَکَ اللَّحْمَ أَرْبَعِینَ یَوْماً سَاءَ خُلُقُهُ . » هر کس به مدت چهل روز گوشت نخورد،بد اخلاق می شود(همان، ج  6 ،ص، 309)امام هفتم-علیه السلام- می فرمود:بر شما باد خوردن ماهی»( همان، ج6 ،ص 323).در مورد استفاده از عسل در برنامه نیز از جانب آن بزرگواران توصیه های فراوانی شده است.پیامبر اسلام-صلی الله علیه و آله- می فرماید: من أراد الحفظ فیأکل العسل. » (همان،ص 26)هر کس می خواهد در مقابل بیماریها ایمن باشد،عسل بخورد.امام موسی بن جعفر-علیه السلام- فرموده است: مَا اسْتَشْفَى مَرِیضٌ بِمِثْلِ الْعَسَل. »(کلینی، همان، ج 6 ،ص332 ).هیچ چیز مانند عسل مایه درمان مریض نیست.

     در ادامه، به عنوان نمونه ،به خواص علمی یک مورد از مواد غذایی  اشاره شده در قرآن می پردازیم:

شیر:  با اینکه علم تغذیه،در قالب شکل جدید خود، از قرن بیستم ، ظهور یافته،ولی به سرعت پی به ارزش غذایی شیر برده است (تد ویلسون و نورمن .جی. تمپل، نقش نوشیدنی ها در تغذیه و سلامت، ص  205 ).شیر مادر مواد غذایی لازم برای رشد نوزاد را به همراه داشته و از مواد مغذی متراکم تشکیل شده است. (رابرت جی. جنسن،راهنمای ترکیبات شیر،ص2 ) .

      چربی موجود در شیر تامین کننده انرژی و اسید های چرب ضروری بدن است.علاوه بر این، چربی شیر حامل ویتامین های حل شونده در چربی[1]  ،یعنی ویتامینهای  A ،B ،C و K  ،همچنین چندین مولفه ارتقاء دهنده سلامت همچون اسید لینولئیک مزدوج ([2]CLA) ،اسفینگومیلین[3]   و اسید میریستیک[4] می باشد.شیر و فراورده های لبنی منبع مهم چندین ویتامین و مواد معدنی هستند.ویتامین A موجود در شیر نقش کلیدی بر روی تامین سلامت قوه بینایی ، تمایز سلولی[5] و  مقاومت بدن در برابر بیماریها دارد. شیر همچنین محتوی ویتامین D است و به همین خاطر به جذب کلسیم و فسفر در روده بزرگ کمک کرده و برای حفظ سلامت استخوان بندی بدن ضروری است.علاوه بر اینکه شیر حاوی ویتامین های حل شونده در چربی است،در برگیرنده ویتامین های حل شونده در آب [6]  مانند  ریبوفلاوین( B2)  ،B12 و B6 نیز  می باشد (تد ویلسون و نورمن .جی تمپل ، همان،صص 207-208). شیر منبع اصلی کلسیم و فسفر بوده و مواد معدنی ارزشمند دیگری چون منیزیم،روی،مس و پتاسیم نیز در آن یافت می شود (همان، ص 208؛ رابرت جی. جنسن همان، ص 583).هر کدام از این عناصر سلامت استخوان بندی و سلامت عمومی بدن را تامین می کنند. همچنین پتاسیم و منیزیم در تنظیم فشار خون بسیار موثر است(تد ویلسون و نورمن .جی تمپل ، همان، ص 208).



[1] - Fat- soluble vitamins.

[2] -Conjugated linoleic acid.

[3] - Sphingomyelin.

[4] - Myristic acid.

[5] - cellular differentiation ، تمایز سلولی فرایندی است که طی آن سلول‌ها از نظر ویژگی‌های عملکردی به سطح بالاتری گذار می‌کنند. عملیات تمایز» در طول رشد و گسترش یک جاندار پرسلولی (از تک‌سلولی تخم بارور به سامانه‌ای پیچیده از سلول‌ها و بافت‌های گوناگون) بارها صورت می‌گیرد.

[6] - Water-soluble vitamins.


یکی از کسانی که قرآن را خوب نخوانده است! تلاش نموده با ارائه شواهد و قرائنی تأکیدات قرآن بر علم و تعقّل را فقط تاکید بر دین و علم دین قلمداد نموده و از این رهگذر قرآن را ضدّ علم معرفی نماید. وی نوشته : منظور از این همه تأکید بر علم، علم دین است و تعقّل و تفکّر مورد نظر اسلام تعقّل و تفکّر در دین است.» او دلیل و شاهد اوّل خود را چنین بیان کرده است:

اوّل: اگر در کلیه آیاتی که در آنان از علم،تفکر و تعقل یاد شده دقت کنید همگی در زمینه ایمان و عمل به اسلام است.» آیات مورد استناد وی از این قرار است:

-        أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ (زمر /9).

-        إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ  الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ  رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ (آل عمران/190-191).

-        إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُون‏(انفال/22).

-        إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ( انفال/55).

-        أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلا(فرقان/44).

-        وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیر(ملک/ 10).

او  بر اساس آیات فوق نتیجه گرفته است که از نظر قرآن، علم و تعقل برای دین و اهل دین به کار رفته و بی عقلی به کافران وجهنمیان اطلاق شده است، بنابراین علم در قرآن منحصر به همین هاست و قرآن نه تنها با سایر علوم بیگانه است،بلکه با سایر علوم  موافق نیز نیست. 

نقد و پاسخ:  

مدّعی مطالب فوق آشکارا دست به مغالطه زده و نخواسته یا نتوانسته حقیقت مطلب را ببیند. نکات زیر گویای واقعیّت است:

1-    در سراسر قرآن کریم حتی یک کلمه پیدا نمی شود که در ممنوعیت یا مخالفت با کسب علم و دانش مطرح شده باشد. فقط همین نکته تهمت ضدّ علم بودن قرآن را منتفی می سازد.

2-    نه تنها قرآن کریم در ممنوعیت دانش سخنی ایراد نفرموده است؛بلکه، بر خلاف توهم مدّعی فوق، نسبت به کسب هر دانش سودمندی موضع مثبت و تشویق کننده دارد. اما توضیح مطلب:

الف-  هر چند قرآن به دین و علم به آن و تفکر در دین بسیار اهمیّت داده است؛ ولی کاربرد علم و تفکّر را به آن منحصر نساخته است. اگر فرضاً بپذیریم که آیات مورد استناد اشکال گیرنده همان مفهومی را داشته باشند که ادّعا شده است، در قرآن آیات دیگری وجود دارد که علم را به طور مطلق به کار برده اند، مانند:

 

-        اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ  خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ  اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ  الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ (علق/1-5).

بخوان به نام پروردگارت که آفرید. انسان را از عَلَق آفرید. بخوان، و پروردگار تو کریمترین [کریمان‏] است.همان کس که به وسیله قلم آموخت.آنچه را که انسان نمى‏دانست [بتدریج به او] آموخت.

در آیه فوق سخن از علم و آموزش و قلم  به طور مطلق رفته و نه تنها هیچ قیدی برای علم به کار نرفته است؛ بلکه لحن آیه ستایش علم و دانش و ترغیب به آن در بالاترین سطح است. توضیح بیشتر آنکه بین تعبیر کریم ترین( الاکرم) و علم رابطه دقیق و شگرفی وجود دارد. پروردگار ما آنگاه که در موضع اکرمیت قرار گرفته، دست به بخشش علمی زده است. معنای سخن آن است که گرامی ترین ربّ، چون در مقام حد اعلای کرامت قرار گرفته، گرامی ترین چیز را که دانش باشد به انسان بخشیده است؛ اقتضای اکرمیّت خدای متعال در اینجا اعطای گرامی ترین هدیه به انسان است.‏

-        ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُون‏    نون، سوگند به قلم و آنچه مى‏نویسند

علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می نویسد:

خداى سبحان در این آیه به قلم و آنچه با قلم مى‏نویسند سوگند یاد کرده، و از ظاهر سیاق برمى‏آید که منظور از قلم مطلق قلم، و مطلق هر نوشته‏اى است که با قلم نوشته مى‏شود، و از این جهت این سوگند را یاد کرده که قلم و نوشته از عظیم‏ترین نعمت‏هاى الهى است، که خداى تعالى بشر را به آن هدایت کرده، به وسیله آن حوادث غایب از انظار و معانى نهفته در درون دلها را ضبط مى‏کند، و انسان به وسیله قلم و نوشتن مى‏تواند هر حادثه‏اى را که در پس پرده مرور زمان و بعد مکان قرار گرفته نزد خود حاضر سازد.»(المیزان، ج 9، صص 367 و 368).

سوگند به مطلق قلم و آنچه نوشته می شود چیزی جز تشویق به دانش نیست.

3-    آیات مورد استناد مدّعی به آن صورت که وی مطرح نموده است، انحصار علم و تفکر به دین را نمی رساند، هر چند که خالی از تاکید بلیغ بر عاوم دینی نیز نیست، او در آیات مورد استناد خود  نتوانسته بین دو مفهوم غایت علم» و خود علم» تفکیک کند. در آیات فوق مقصود آن نیست که دنبال علوم و دانش های سودمند» نروید؛ بلکه مقصود این است که  مطلق علم را با اصولی پیش ببرید که در نهایت به خضوع و خاکساری در مقابل خالق با عظمت عالم منتهی شود. مثلاً در آیه إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ .» تفکّر در خلقت می تواند از رهگذر کشفیات دقیق تجربی صورت پذیرد و اینجا عرصه وسیع و فراخ کارهای بزرگ علمی باشد و غایت و نهایت آن نیز درک حکمت الهی گردد. به دیگر سخن در این مواقع سخن در نقد خود علم نیست بلکه سخن در نقد عالمانی است که ره به سر منزل مقصود نبرده اند، چنین کسی هر چند از جهت اینکه حاوی علوم و دانش هایی است دانشمند» نامیده می شود؛ ولی  به خاطر جهلی که به غایت کار؛ یعنی خدا دارد جاهل» محسوب می شود و از این جهت فرقی میان علوم اصطلاحاً دینی و غیر دینی نیست.

4-    کسی که حتّی یک بار قرآن را ، ولو گذرا، خوانده باشد در می یابد که این کتاب، کتاب دنیا و آخرت با هم است؛ هرچند که آخرت اصل و دنیا فرع باشد:

-        رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّار(بقره/201).

-        وَ ابْتَغِ فِیما آتاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیا .( قصص/77).

و با آنچه خدایت داده سراى آخرت را بجوى و سهم خود را از دنیا فراموش مکن‏. .

بر این اساس است که قرآن آبادانی دنیا را نیز از بشر خواسته است:

.هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها.»( هود / 61).

او شما را از زمین آفرید و آبادانی آن را از شما خواست.

و این آبادانی جز با توسّل به علوم مختلف حاصل نمی شود. هنگامی که حضرت یوسف از عزیز مصر خواست تا تدبیر امور دنیوی را به او واگذار کند، استدلال به دو ویژگی خود یعنی حفیظ و علیم کرد؛ یعنی کار زمین جز با علم پیش نمی رود:

قالَ اجْعَلْنِی عَلى‏ خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیم‏»( یوسف/55). مرا بر خزائن این زمین بگمار چرا که من حفظ کننده و عالم هستم.


از طریق اهل سنت از پیامبر اسلام نقل شده است که فرمود:النظر الی عَلیّ عباده»(حاکم نیشابوری ،ج3،ص153 ؛ عبد الرئوف مناوی، ،ج6، ص 388[1]) نگاه کردن به علی-علیه السلام- عبادت است. حاکم نیشابوری این حدیث را صحیح الاسناد دانسته و مناوی نیز پس از نقل این روایت می گوید: أی رؤیته تحمل النطق بکلمة التوحید.» یعنی دیدار آن حضرت زبان را به کلمه توحید گویا می سازد،آنگاه به واسطه زمخشری از ابن الاعرابی چنین نقل می کند: إذا برز قال الناس لا إله إلا الله ما أشرق هذا الفتى ما أعلمه ما أکرمه ما أحلمه ما أشجعه!» ( عبد الرئوف مناوی ،ج6، ص 388)هنگامی که حضرت علی علیه السلام- بیرون می آمد،مردم می گفتند: لا اله الا الله» این جوان چقدر نورانی است! این جوان چقدر عالم است! این جوان چقدر بزرگوار است! این جوان چقدر بردبار است! این جوان چقدر شجاع است! وی در ذیل این روایت نیز می افزاید:فکانت رؤیته تحمل على النطق بالعبادة فیا لها من سعاده چقدر او- علیه السلام- سعادت مند بود که  دیدارش زبان را به عبادت خدا (لا اله الا الله) می گشود!



[1] - این روایت را ابونعیم اصفهانی با سند و طریقی دیگر از پیامبر اکرم-صلی الله علیه وآله- نقل کرده است.( رک: حلیه الاولیاء و طبقه الاصفیاء،ابو نعیم حافظ احمد بن عبدالله اصفهانی،دارلکتب العلمیه بیروت،ج 5،ص 58.)


 

     امام رضا علیه السلام در موارد متعددی مضمون آیات مربوط به خداشناسی را تبیین و تفسیر عقلی فرموده اند.

عبد الله بن قیس می گوید شنیدم که امام رضا(ع)  این آیه را تلاوت فرمود: بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ[1]»(مائده:64)،عرض کردم مانند این دستها و اشاره به دستان خودم کردم،حضرت فرمود: لَا لَوْ کَانَ هَکَذَا لَکَانَ مَخْلُوق[2]»(مجلسی:1404: 4/4).در این روایت امام هشتم با بیان این عبارت در حقیقت استدلالی عقلانی برای تبیین مضمون آیه کریمه اقامه فرموده است.استدلال امام در این مورد به اصطلاح دانش منطق قیاس استثنایی»(رفع تالی) است : اگر خدا جسم بود مخلوق بود، خدا مخلوق نیست؛ پس خدا جسم نیست. این قیاس استثنایی قابل تاویل به قیاس اقترانی نیز می باشد: خدا مخلوق نیست ،هر جسمی مخلوق است و بنابراین خدا جسم نیست و از داشتن اعضایی چون دست و پا مبرا و منزه است.

            در روایت دیگری راوی می گوید از امام علیه آلاف التحیه و الثناء-در مورد آیه شریفه: نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ[3]»(توبه:67) سوال کردم،حضرت فرمود: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَا یَنْسَى وَ لَا یَسْهُو وَ إِنَّمَا یَنْسَى وَ یَسْهُو الْمَخْلُوقُ الْمُحْدَثُ أَ لَا تَسْمَعُهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا . وَ قَالَ تَعَالَى فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا أَیْ نَتْرُکُهُمْ کَمَا تَرَکُوا الِاسْتِعْدَادَ لِلِقَاءِ یَوْمِهِمْ هَذَا[4]»(همان: 4/64).در این روایت شریف نیز امام با استفاده از استدلالی عقلانی آیه را برای مخاطب بدین گونه تفسیر فرموده اند که سهو و نسیان از ویژگی های مخلوقات است و چون خدای متعال خالق است سهو ونسیان در او راه ندارد.در ادامه نیز امام با اشاره به آیه: فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا»(اعراف:51)،منظور از نسیان را رها کردن افراد غافل از خدا تفسیر می فرماید.

            امام علی بن موسی الرضا در مورد آیه:کَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ[5]»(مطففین:15) فرمود: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَا یُوصَفُ بِمَکَانٍ یَحُلُّ فِیهِ فَیُحْجَبَ عَنْهُ فِیهِ عِبَادُهُ وَ لَکِنَّهُ یَعْنِی أَنَّهُمْ عَنْ ثَوَابِ رَبِّهِمْ مَحْجُوبُونَ[6]» حضرت در مورد آیه: وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا[7]»(فجر:22)نیز فرمود: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا یُوصَفُ بِالْمَجِی‏ءِ وَ الذَّهَابِ تَعَالَى عَنِ الِانْتِقَالِ إِنَّمَا یَعْنِی بِذَلِکَ وَ جَاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَ الْمَلَکُ صَفّاً صَفّا[8]»(مجلسی:1404: 3/3).در این دو مورد نیز امام خدای متعال را از  مکان داشتن آمدن ،رفتن و انتقال که از خصوصیات موجودات ممکن و مادی هستند منزه و مبرا می داند باز هم با همین استدلال عقلانی که چون خدا ،خداست و خالق حقیقی همه موجودات از هر گونه محدودیت و صفتی که حاکی از ضعف و نقص و نیاز باشد به دور است.آن امام همام در ذیل کریمه: وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا[9]»(هود:7) همین استدلال را مطرح می فرمایند:و لم یخلق الله العرش لحاجة به إلیه لأنه غنی عن العرش و عن جمیع ما خلق لا یوصف بال على العرش لأنه لیس بجسم تعالى عن صفة خلقه علوا کبیرا[10]»(صدوق:1378ق: 1/134).

 



- [1]  بلکه دستان او گشوده است.

[2] - نه اگر این چنین بود مخلوق بود.

[3] - خدا را از یاد بردند خدا نیز آنان را فراموش کرد.

[4] - به راستی  خدای تبارک وتعالی فراموش نکرده و دچار غفلت نمی شود و فقط مخلوق حادث است که دچار فراموشی و غفلت می شود آیا نشنیدی  که خدای عز وجل می گوید: »و پروردگارت فراموشکار نیست». و نیز:» امروز آنان را فراموش می کنیم  همانطور که دیدار امروزشان را فراموش کردند» یعنی آنان را رها می کنیم همانگونه که آمادگی برای دیدار امروزشان را وانهادند.

[5] -هرگز آنان در آن روز از پروردگارشان  محجوب هستند.

[6] - خدای متعال با مکانی که در آن جای گیرد توصیف نمی شود تا در آن از بندگانش محجوب شود بلکه یعنی آنها از پاداش پروردگارشان محجوب می شوند.

[7] -و پروردگارت و فرشته صف به صف می آیند.

[8] -خدای عز و جل با رفتن و آمدن توصیف نمی شود او برتر از انتقال است منظور از این آیه این است که امر پروردگارت و فرشته صف به صف آمدند.

[9] -و او کسی است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید و عرش او بر آب قرار داشت تا شما را بیازماید که کدامین تان از نظر عمل بهتر هستید.

[10] -و خدا عرش را از سر نیاز به آن نیافرید زیرا او از عرش و همه مخلوقاتش  بی نیاز است ،با قرار گرفتن بر عرش توصیف نمی شود زیرا جسم نیست ،شان او از صفت مخلوقاتش بسیار برتر است.



       جابر بن یزید جعفی ازحضرت باقر العلوم- علیه السلام- روایت می کند که:

قرآن در روز قیامت به بهترین صورت وارد می شود،با مسلمانان برخورد و ملاقات می کند،آنان می گویند این شخص از ماست،از آنان می گذرد تا به پیامبران می رسد، آنان نیز می گویند او از ماست،از آنان نیز عبور کرده تا به فرشتگان مقرب می رسد،آنان نیز می گویند او از ماست،تا اینکه سرانجام به محضر پروردگار بزرگ می رسد و می گوید: پروردگارم! من  در دنیاروزهای فلانی را به تشنگی و شبهایش را به بیداری کشاندم(روزه و شب زنده داری) ، ولی روز و شب فلانی به تشنگی و گرسنگی نگذشت[و تعالیم من در او موثرنبوده]» ،خدای تبارک و تعالی می فرماید:آنهارا در بهشت وارد منزل هایشان کن!» قرآن بر می خیزد و آنان در پی او حرکت می کنند،او به مومن می گوید: بخوان و از [درجات] بهشت بالا برو !» او نیز می خواند و بالا می رود تا اینکه هر کسی به منزل مخصوص خویش می رسد.»(کلینی، کافی، ج2 ،ص 601 ).

  بنابر این حدیث شریف انس با قرآن و عمل به قرآن در روز قیامت به صورت مراتب بهشت و ترقی در آن درجات آن ظهور می کند.این مضمون در روایات سایر معصومین-علیهم السلام- هم وارد شده است.حضرت علی علیه السلام- در سفارشات خود به فرزندشان جناب محمد حنفیه،می فرماید:

.وَ اعْلَمْ أَنَّ دَرَجَاتِ الْجَنَّةِ عَلَى عَدَدِ آیَاتِ الْقُرْآنِ فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ یُقَالُ لِقَارِئِ الْقُرْآنِ اقْرَأْ وَ ارْقَ فَلَا یَکُونُ فِی الْجَنَّةِ بَعْدَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ أَرْفَعُ دَرَجَةً مِنْهُ .»( صدوق، من لا یحضره الفقیه ،ج 2، ص 628 ) و بدان که درجات بهشت به تعداد آیات قرآن است و در روز قیامت به قاری قرآن گفته می شود :بخوان و بالا برو!»ودرجه او در بهشت بعد از پیامبران و صدیقین بالاتر از همه است.»

امام جعفر صادق-علیه السلام- نیز می فرماید:

عَلَیْکُمْ بِتِلَاوَةِ الْقُرْآنِ فَإِنَّ دَرَجَاتِ الْجَنَّةِ عَلَى عَدَدِ آیَاتِ الْقُرْآنِ فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ یُقَالُ لِقَارِئِ الْقُرْآنِ اقْرَأْ وَ ارْقَ فَکُلَّمَا قَرَأَ آیَةً یَرْقَى دَرَجَةً.»( صدوق، همان،ج 2، ص 628).بر شما باد تلاوت قرآن! زیرا درجات بهشت به تعداد آیات قرآن است،پس هنگامی که قیامت شود به قاری قرآن گفته می شود:بخوان و بالا برو!» پس هر آیه ای بخواند درجه ای بالا می رود.»

    منظور از قرائت، خواندن ،فهم و عمل به آیات است،چنانکه در حدیث امام پنجم علیه السلام- اشاره شده بود که قاری قرآن تحت تاثیر تعالیم آن دنیای خود را به قیام و صیام سپری کرده بود.یکی از بزرگان فرموده است:

مراد از درجات آیات، معانى آنهاست ، و آن معانى نیز حقایق نوریه هستند که به حسب تفاوت و مراتب عروجى و صعودى قرآن، درجات اند:. هم درجات عندالله . و لکل درجات مما عملوا. لهم درجات عند ربهم . فاولئک لهم الدرجات العلى . رفیع الدرجات . یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات.» مطلب مهم و مفتاح فهم این گونه حقایق صادر از اهل بیت عصمت و طهارت این است که دانسته شود علم و عمل انسان سازند، و انسان ، به حکم محکم اتحاد مدرک و مدرک ، آنچه را آموخت و بدان کار بست اندوخته او است که خود همان است.»(حسن زاده آملی،ص26).

 


انبیاء و اولیاء الهی آنچنان که باید شناخته نشدند و کم تر کسی از اسرار و احوال و مراتب قرب و کمال آن بزرگواران آگاه شد.

                           جمله عالم زین سبب گمراه شد                     کم کسی ز ابدال حق آگاه شد

                            همسری با انبیا برداشتند                            اولیا را همچو خود پنداشتند

                         گفته اینک ما بشر ایشان بشر                       ما و ایشان بسته خوابیم و خور

مولا علی علیه السلام، آن چنان که در نهج البلاغه(حکمت 147) آمده است،  دست کمیل را گرفته به بیرون شهر برد؛ آه سردی  از سینه کشید آنگاه اشاره به سینه مبارکش کرده و فرمود: إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً  لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً». اینجا علوم فراوانی نهفته است؛ افسوس که حاملانی برای آن نمی یابم!

شیخ شهاب الدین سهروردی  تمثیل هدهد» و بومان» را در رساله لغت موران» برای بیان غربت برگزیدگان حقّ بیان کرده و در ذیل آن به برخی فرمایشات مولای متّقیان (یا عبارات نزدیک به آن) تمسّک جسته است:

هد هد به غایت بصر مشهور است. وقتی در میان بومان افتاد بر سبیل ره گذر.تنفّس صَعدائی می کرد و می گفت: انّ فی بین جنبی لعلماً جماً لو ابذله لاُقتل»، لو کشف الغطاء مازددت یقیناً»

خلاصه داستان آن است که هدهد» که به بصیرت و بینایی شُهره است درمسیر خویش به جغدها برخورد کرده، مدّتی را در لانه آنان گذراند؛ چون هنگام روز خواست به راه خویش ادامه دهد، جغد ها که هنرشان روزکوری است وی را به بدعت و روزبینی که در دید آنان گناهی بس بزرگ بود متّهم ساخته و نزدیک بود با منقار و مِخلب خویش چشم هدهد کور سازند! کار به جایی کشید که هدهدِ بینا چشم بر هم نهاد و تظاهر به نابینایی کرد!

مقصود شیخ اشراق آن است که انبیاء و امامان در غربت جهل مردمان روزگار گرفتار بوده و ناگزیر به گونه ای سخن گفته اندکه قدر عقول و فهم آنان باشد نه کُنه عقل و معرفت خودِ آن بزرگواران.

 

 


             مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت                     به تماشای تو آشوب قیامت برخاست

   خواجه در این بیت ملکوت» را با واژه خلوتیان» قرین ساخته که این خود  قرینه ای است آشکار بر این که مراد وی از ملکوت عالم باطن» است. توضیح آنکه خلوتی» به معنای خلوت نشین و عزلت گزین است(خرمشاهی،1383،ج1،ص415). پیداست که خلوتی، نهان از دیدگان أغیار به گوشه عزلت نشسته و به راز شنیدن و گفتن همت گماشته است. در غزل دیگری از حافظ  می خوانیم:

                افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع                شکر خدا که سرّ دلش در زبان گرفت

   بنابراین،خلوتیانِ ملکوت» همان پرده نشینان باطن عالم؛ یعنی فرشتگانند(سودی،1357،ج1،ص176)همان مخلوقاتی که به خاطر تجرد از ماده، روی در عالم باطن،نهان داشته اند.لذا به نظر می رسد خطاب خواجه در این بیت به حضرت معشوق(جلّ و علا) است که تو مست گذشتی و در میان فرشتگان به خاطر تماشای تو آشوب قیامت پدید آمد. کنایه از اینکه فقط آدمیان و خاکیان شیفته و شیدای تو نیستند بلکه مستی جذبه تو حتی ساکنان ملکوت را نیز دچار آشوب کرده است(نک:همان).

    البته به جز این معنا، می توان مقصود از خلوتیان ملکوت» را آدمیانی دانست که با ملکوت عالم اُنس و اُلفت یافته و بسان ابراهیم نبی(علیه السلام) چشم دیدار آن را یافته اند.[1] در این صورت منظور از خلوتیان در این بیت أنبیاء و أولیاء هستند که به خاطر شهود  حضرت دوست و تجلّی آیات أعظم وی بر ایشان،  قیامت کبرای آنان در همین جهان برخاسته و قیامتْ بین شده اند(سعادت پرور،1382،ج2،صص104-105).بیان مطلب آنکه انسان در سیرِ حالات شهودی پس از گذر از مراحل منامیه» و موتیه» به مرحله قیامتیه» می رسد.در حالت منامیه» حقایقی را که معمولا دیگران در خواب می بینند سالک در بیداری شهود می کند. حالت موتیه» نیز شهود عالم برزخ و حقایق آن است.حالت قیامتیه» که بسیار بالاتر از دو مرحله پیش می باشد عبارت از نیل انسان به درجه شهود اسرار قیامت است(جوادی آملی،1385،صص66-71). در این مرحله است که وجود آدمی قیام قیامت شده و او صاحب چشم قیامتی می شود و از قیامت و أحوال و أهوال آن خبر می دهد. مولانا در ترسیم این حقیقت می گوید:

             زاده   ثانیست    احمد   در    جهان              صد    قیامت     بود     او     اندر     عیان

            زو   قیامت   را     همی   پرسیده اند              ای   قیامت ! تا   قیامت     راه      چند

            با    زبان   حال   می  گفتی     بسی               که    ز  م         پرسد      کسی

            بهر این گفت آن رسول خوش پیام                رمز    موتوا       قبل    موتٍ   یا    کرام

            هم  چنانکه  مرده ام  من  قبل موت               زان طرف  آورده ام  این صیت و صوت

            پس    قیامت   شو   قیامت   را ببین             دیدن     هر  چیز   را      شرطست این

(مولوی،1384،دفتر ششم،ص815).

  اما برخی از شارحین هرچند مراد از خلوتیان ملکوت» را فرشتگان عنوان کرده اند؛ لکن این بیت را مرتبط با ماجرای پر راز و رمز معراج رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) دانسته و طبعاً خطاب حافظ را متوجه آن وجود شریف ذکر نموده اند به این معنا که: ای رسول اعظم سرمست دیدار حق به معراج رفتى و ملائک آسمان براى دیدارت آشوب قیامت را به پاکردند»(ابهری،1384،ص76).

 



[1] - وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ»- أنعام/75  


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دشمن شناسی آونگ proxeedplus پاورپوینت درسی BdigitalA دانلود برنامه سالانه ی متوسطه وقتی ماهی سیاه کوچکی برایت مینویسد... ERFUN SHABGARD طراحی داروخانه و مطب دندانپزشکی کارخانه "قابلمه" گرانیت هلنا